قانون اساسی استرالیا مجموعه قوانین عالی است که دولت مشترکالمنافع استرالیا تحت آن فعالیت میکند. این قانون رابطه دولت فدرال یا مشترکالمنافع مرکزی استرالیا را با دولتهای ایالتی در هریک از ایالتها و سرزمینهای این کشور و حدود اختیارات و وظایف هریک را مشخص میکند. قانون اساسی استرالیا در رفراندومی که طی ۱۸۹۸ – ۱۹۰۰ در مستعمرات استرالیا برگزار شد به تصویب رسید و به عنوان بخشی از قانون تشکیل کشور مشترکالمنافع استرالیا در سال ۱۹۰۰ توسط مجلس بریتانیا رسمیت یافت.
مروری جامع بر قانون اساسی استرالیا، این کار باعث خوشحالی یک محقق قانون اساسی است. به عنوان نویسنده اصلی، پروفسور نیکلاس آرونی از دانشگاه کوئینزلند، متن را به صورت فرمولی سازماندهی کرده است. پس از یک فصل کلی اولیه که پیشینه تاریخی و سیاسی تدوین قانون اساسی را بیان می کند، فصولی مطابق با سه قوه مجزا یعنی مقننه، مجریه و قضائیه دنبال می شود.
فصل آخر به قدرت ها و نقش دولت ها می پردازد. نویسنده پیشگفتار، قاضی عالی رابرت فرنچ از دادگاه عالی استرالیا است. جاستیس فرنچ با اشاره به نامگذاری مورخ آرنولد توینبی از تاریخ به عنوان «فقط یکی پس از دیگری لعنتی» معتقد است که قانون اساسی می تواند برای دانشجوی حقوق درست باشد، اگر به شکلی مناسب ارائه نشود.
او کتاب را به عنوان “بیشتر در ماهیت گفتگو با خواننده، تا تحلیل قانونی یک جریان طولانی از تصمیمات” توصیف می کند، که در واقع توصیف مناسبی است. او نتیجه می گیرد که این کتاب کمک قابل توجهی به تحقیق در مورد قانون اساسی استرالیا با توضیح از کجا آمده است، امروز کجاست و به کجا می رود.
پروفسور آرونی، نویسنده پنج فصل اول از ده فصل، سه نفر از دانشگاهیان حقوق اساسی قانون اساسی استرالیا که به همان اندازه مشهور هستند، به او ملحق می شوند. پروفسور پیتر ژرانجلوس از دانشکده حقوق سیدنی فصل های 6 و 7 را در مورد امور اجرایی تألیف کرد.
پروفسور جیمز استلیوس از دانشگاه ملی استرالیا در مرکز شهر کانبرا، همچنین یک وکیل دادگستری، فصل های 8 و 9 را در مورد قوه قضاییه تألیف کرده است. و پروفسور سارا موری از دانشگاه استرالیای غربی فصل 10 پایانی را در مورد اختیارات و محدودیتهای این اختیارات ایالتها نوشتند. شاید ناخواسته نبوده باشد که این چهار نفر از چهار ایالت مختلف در کشورهای مشترک المنافع هستند، که گستردگی زیادی به انتخاب پرونده ها می دهد.
این کتاب از کارهای قبلی نویسندگان، از جمله قانون اساسی مشترک المنافع فدرال: ساخت و معنای قانون اساسی استرالیا، اثر پیتر جرانجلوس، تفکیک قوا و مداخله قانونی در فرآیند قضایی، اثر نیکلاس آرونی استفاده می کند و توسعه می دهد. اصول و محدودیت های قانون اساسی و جیمز استلیوس، قضاوت فدرال: فصل سوم قانون اساسی (LexisNexis 2010).
فصل اول با تشخیص قصد تهیه کنندگان پیش نویس، که همگی سیاستمداران منتخب استرالیایی هستند، زمینه را فراهم می کند. در بحث تشابهات در سراسر قانون اساسی ایالات متحده، ابتدا تمایز روابط استعمارگران آمریکایی در مقابل مردم استرالیا با بریتانیا وجود دارد.
اولی بهعنوان مجموعهای از مستعمرات آغاز شد که آشکارا در معرض بریتانیای کبیر قرار داشتند، اما بعداً در جنگ استقلال طلبانه و طولانی شرکت کردند. این خود پارلمان بریتانیا بود که قانون اساسی مشترک المنافع استرالیا را تصویب کرد، قانون تشکیل مشترک المنافع استرالیا، فدراسیونی با شش مستعمره مستقل خودگردان.
ایالات متحده به یک کشور آزاد و مستقل تبدیل شد، در حالی که پیوند استرالیا با بریتانیای کبیر به وضعیت خود به عنوان یک مشترک المنافع ادامه می دهد. دوم، زبان مقدمه قانون اساسی استرالیا توافق «مردم استرالیا» است، نه «مصوب شده توسط مردم»، مانند قوانین اساسی ایالات متحده، سوئیس، آلمان و هند. جمله بندی قانون اساسی استرالیا بیانگر این است که مستقیماً از اقتدار مردم به دست نیامده است.
یکی دیگر از ویژگی های قانون اساسی استرالیا ارجاع آن به مردم چندین ایالت در تایید زبان است. مانند قانون اساسی آمریکا، یک دولت فدرال که قدرت را بین دولت مرکزی و ایالت ها تقسیم می کرد، ایجاد شد. چهارم اعلامیه بود که جامعه المنافع غیر قابل تجزیه خواهد بود. پنجمین ویژگی قابل توجه اشاره به «برکت خدای متعال» بود.
مقدمه همچنین تبعیت دولت از تاج و تخت بریتانیا را اعلام می کند و استنباط می کند که یک کشور مشترک المنافع به جای یک جمهوری در حال ایجاد است. گاهشماری اسناد و رویدادهای تاریخی تأثیرگذار بر تدوینکنندگان در تعیین زبان قانون اساسی نشان میدهد که چگونه مشروطیت بریتانیا تکامل یافته و برتری پارلمان را به رسمیت میشناسد.
چهار فصل به قوه مقننه اختصاص دارد. آرونی به ما یادآوری می کند که برتری پارلمان در میان سه قوه «تصادفی نیست» . 5 فصل 3 با 100 صفحه، طولانی ترین صفحه در کتاب به قدرت های آن می پردازد. تابع نهاد قانونگذار استرالیا به پارلمان بریتانیا در زمان تصویب آن به عنوان یک قدرت “خفته” و “قرارداد ضمنی برای عدم مداخله” توصیف شد، مشروط بر اینکه قانونگذاران استرالیا مطابق با قانون اساسی عمل کنند. 105).
6 از آن زمان، پارلمان بریتانیا از اختیارات خود برای قانون گذاری برای استرالیا سلب شده است. 7 قدرت پارلمان استرالیا برای تفویض برخی از اختیارات خود به قوه مجریه از طریق پرونده اصلی شرکت ویکتوریا Stevedoring and General Contracting توضیح داده شده است. Ltd علیه دیگنان ، 8 که در آن دادگاه عالی استرالیا رویکرد سخاوتمندانه ای را برای تفویض اختیار قانونی اتخاذ کرد.
دیوان ضمن تشخیص صریح دکترین تفکیک قوا، تفویض اختیارات پارلمانی به فرماندار کل استرالیا برای وضع مقررات مربوط به استخدام کارگران حمل و نقل را تصویب کرد. این تفویض گسترده اختیارات قانونگذاری به قوه مجریه احتمالاً طبق قانون اساسی آمریکا به عنوان قانون اساسی تأیید نمی شد.
دادگاههای استرالیا به صلاحیتهای پارلمان برای گنجاندن قدرت مؤثرکردن قوانین در خارج از قلمرو پی بردند. این اصل بخشی از اعلامیه 10 بالفور در سال 1926 بود که هر یک از قلمروهای برون مرزی تاج را مستقل و خودمختار اعلام کرد و مسئولیت اداره امور داخلی و خارجی خود را داشت. فصل 4 مورد علاقه این داور است، فصلی که من آن را «فصل وکیل» می نامم.
این کتاب با عنوان «تعیین قدرت [قانونگذاری]» به مسائل بیشماری میپردازد که وقتی یک قانون ایالتی با قانون تصویب شده توسط پارلمان مشترک المنافع مغایرت دارد، پیش میآید. فصل 4 شامل پیشرفت جزئی و شگفت انگیزی از توسعه رویه قضایی در مورد برتری مشترک المنافع بر حاکمیت ایالت ها
فصل 5 که به محدودیت های قدرت قانونگذار می پردازد، شاید برای جریان بهتر باید قبل از فصل 4 می بود. بحث کاملی در مورد اصل تفکیک قوا و بندهایی که از قانون اساسی حذف شده اند، اما دادگاه ها آن را به عنوان دلالت بر محدودیت های اضافی در قوه مقننه، برای مثال، جبران فقدان منشور حقوقی، ارائه می دهد.
به جای اعطای حقوق مثبت، نویسنده توضیح می دهد که تهیه کنندگان از طریق منع قدرت دولت برای تجاوز به برخی آزادی ها، حمایت هایی را ارائه کردند. 13 علاوه بر این، دادگاه عالی استرالیا یک حق ضمنی ایجاد کرده است که از آزادی بیان در رابطه با مسائل سیاسی محافظت می کند . نویسنده به بند 92 استناد می کند که آزادی تجارت بین دولتی را تضمین می کند، زیرا بیش از هر ماده دیگری منبع دعوا بوده است
مسلماً باطنیترین و فقهیترین کتاب، فصل 6 و 7 در مورد اجرایی توسط پروفسور جرانجلوس است. استرالیا یک پادشاهی مشروطه است و تاج به عنوان رأس قوه مجریه است. 14 یک فرماندار کل منصوب شده نماینده تاج در استرالیا است، عنوانی که بهتر است تشریفاتی توصیف شود.
ساختار پیچیده قوه مجریه شامل تاج، فرماندار کل، نخست وزیر و کابینه است. نقطه تکیه گاه اصلی دولت اجرایی”نتیجه چیزی است که نویسنده آن را “دولت مسئول”، مترادف سیستم حکومتی “وستمینستر”، پس از استفاده از بریتانیا می نامد توضیحی عالی از تاریخچه زیربنای درک قوه مجریه، محدودیتها و عمق آن قدرت و ابعاد در حال تغییر آن ارائه میکند.
قدرت اجرایی و اختیارات تاج و تخت، یا اختیارات غیرقانونی که بر اساس سنت شکل میگیرند، بحث در مورد «سوال باز» این است که آیا دیوان عالی برای اعمال قوه مجریه در مورد برخی از اقدامات مشخص شده، به اختیار قانونی نیاز خواهد داشت.
به طور مناسب، فصلهای 8 و 9 درباره دادگاهها توسط استلیوس نوشته شده است، که او همچنین یک وکیل مدافع است. سلسله مراتب دادگاه فدرال (یک سیستم سه لایه که توسط دادگاه عالی اداره می شود) همزمان با دادگاه های ایالتی عمل می کند، دوباره برخلاف سیستم فدرال آمریکا و به طور قطعی با ساختار دادگاه در اکثر سیستم های حقوق مدنی متفاوت است.
به ویژه فقدان قدرت تاج بر قوه قضاییه، همانطور که بر قوه مقننه و مجلس وجود دارد مورد توجه قرار گرفته است. درخواست تجدید نظر به شورای خصوصی محل بحث برای تهیه کنندگان بود و بحث های کنوانسیون طولانی و پیچیده بود. با این حال، متنی که توضیح می دهد چگونه عبارت قانون اساسی این مشکل را حل کرده است تا حدودی ناخواسته است.
بحث در مورد مسائل بینابینی نیاز به توضیح قطعی تری دارد 18 به ویژه برای خواننده از حوزه قضایی قانون مدنی. «بند خصوصی» پارلمانی کامن لا نیز باید بهطور کاملتر تعریف شود تا اینکه به گونهای مورد بحث قرار گیرد که خواننده درک کند و تا چه حد قانون اساسی چنین بندهایی را مجاز میداند.
تبیین صلاحیت تجدیدنظر دیوان عالی و قطعیت آرای آن بسیار عالی است، و همچنین تصریح به اینکه دادگاه های منطقه ای دادگاه های قانون اساسی نیستند. فصل 9 با شرح مؤثری از اختیارات قوه قضائیه، از جمله بحث در مورد تفسیر دیوان عالی از اختیارات و محدودیتهای قانون اساسی، که اساساً توسط رویه قضایی تقویت شده است، دنبال میشود. متأسفانه نویسنده اطلاعاتی در مورد نحوه انتخاب داوران درج نمی کند. 20 یکی دیگر از موارد افزودنی مفید، نمودار حوزه قضایی است که ساختار سیستم دادگاه را نشان می دهد.
به طور مناسب، فصلهای 8 و 9 درباره دادگاهها توسط استلیوس نوشته شده است، که او همچنین یک وکیل مدافع است.سلسله مراتب دادگاه فدرال (یک سیستم سه لایه که توسط دادگاه عالی اداره می شود) همزمان با دادگاه های ایالتی عمل می کند، دوباره برخلاف سیستم فدرال آمریکا و به طور قطعی با ساختار دادگاه در اکثر سیستم های حقوق مدنی متفاوت است.
به ویژه فقدان قدرت تاج بر قوه قضاییه، همانطور که بر قوه مقننه و مجلس وجود دارد مورد توجه قرار گرفته است. درخواست تجدید نظر به شورای خصوصی محل بحث برای تهیه کنندگان بود و بحث های کنوانسیون طولانی و پیچیده بود. با این حال، متنی که توضیح می دهد چگونه عبارت قانون اساسی این مشکل را حل کرده است تا حدودی ناخواسته است.
بحث در مورد مسائل بینابینی نیاز به توضیح قطعی تری دارد،به ویژه برای خواننده از حوزه قضایی قانون مدنی. «بند خصوصی» پارلمانی کامن لا نیز باید بهطور کاملتر تعریف شود تا اینکه به گونهای مورد بحث قرار گیرد که خواننده درک کند و تا چه حد قانون اساسی چنین بندهایی را مجاز میداند (در 532-534) تبیین صلاحیت تجدیدنظر دیوان عالی و قطعیت آرای آن بسیار عالی است، و همچنین تصریح به اینکه دادگاه های منطقه ای (دو دادگاه داخلی و چهار دادگاه داخلی) دادگاه های قانون اساسی نیستند.
فصل 9 با شرح مؤثری از اختیارات قوه قضائیه، از جمله بحث در مورد تفسیر دیوان عالی از اختیارات و محدودیتهای قانون اساسی، که اساساً توسط رویه قضایی تقویت شده است، دنبال میشود.
این کتاب قطعاً دارای ویژگیهای مثبت بیش از منفی است. این یک توصیف جامع و کامل از اصل تفکیک قوا که در قانون اساسی، قوای سه گانه حکومت و رابطه ایالت فدرال گنجانده شده است، ارائه می دهد. این متن با گنجاندن نحوه رسیدگی قوه قضائیه به موضوعاتی که از هر بخش عمده قانون اساسی ناشی شده است، به طور آزادانه پشتیبانی می شود.
این یک ابزار یادگیری عالی برای درک تاریخ سیاسی است که در تدوین هر قانون اساسی، نه تنها قانون اساسی استرالیا، نقش دارد. این کیفیت باعث می شود که اثر نه تنها به بررسی یک قانون اساسی خاص بپردازد، بلکه به سازوکارهای مشروطیت نیز بپردازد.
اگر نویسندگان متن قانون اساسی را درج می کردند، مفید بود، اگرچه انجام این کار به طول و هزینه می افزود. با این حال، قانون اساسی استرالیا بهعنوان یک قانون اساسی قانون معمولی، به اندازه موارد معمول برای کسانی که در حوزه قضایی قانون مدنی هستند، طولانی و پرمعنا نیست. همچنین توضیح مختصری از ساختار شش ایالت و شش قلمرو مفید بود.
نقشه ای از کشور که مرزهای ایالتی را نشان می دهد، چشم انداز بهتری را به افراد غیراسترالیایی می دهد. در نهایت، توضیح شفاف طبقهبندی استرالیا بهعنوان یک کشور مشترکالمنافع در تضاد با یک سلطه و هرگونه تمایز بین رابطه آن و کانادا با بریتانیا میتوانست آموزنده باشد.
علیرغم این انحرافات نسبتاً جزئی، این اثر به زبان Justice French در پیشگفتارش « افزودنی ارزشمند به بدنه بورس تحصیلی قانون اساسی استرالیا» . کاملاً تحقیق، تحلیلی و از نظر خوانایی فوق العاده است. هر یک از نویسندگان باید به خاطر این محصول علمی جامع، که تصویری شفاف از ماهیت قانون اساسی استرالیا و شباهت ها و تفاوت های آن با سایر قوانین اساسی فدرال ارائه می دهد، ستایش شود.